فلسفه دين و فلسفه علم دين (1)

پدیدآوراحمد بهشتی

نشریهمكتب اسلام

شماره نشریه4

تاریخ انتشار1388/01/28

منبع مقاله

share 876 بازدید
فلسفه دين و فلسفه علم دين (1)

دكتر احمد بهشتى

هنگامى كه مى‏خواهيم فلسفه دين را تعريف كنيم، متوجه مى‏شويم كه دين را هم بايد تعريف كنيم. به علاوه بايد معلوم شود كه چه فرقى ميان علم دين و فلسفه علم دين و فلسفه دين، وجود دارد؟
همان‏طورى كه فرق است ميان اخلاق و علم اخلاق و فلسفه اخلاق و فلسفه علم اخلاق، يا اين كه فرق است ميان حقوق و علم حقوق و فلسفه حقوق و فلسفه علم حقوق; فرق است ميان دين و علم دين و فلسفه دين و فلسفه علم دين.

تعريف دين

از خواننده گرامى اجازه مى‏خواهد كه نخست نگاهى به تعريف يا تعاريف دين داشته باشيم.
براى دين، تعاريف گوناگونى كرده‏اند. برخى از تعاريف، مبنى بر پديدارشناسى است. در اين تعريف، سعى مى‏شود كه دين را به آنچه ميان همه صورتهاى آن، مشترك است، بشناسانند. برخى جنبه روانشناختى دارد. يعنى احساساتى را در مد نظر دارد كه به انسان به هنگام تنهايى، در برابر آنچه الهى مى‏نامند، دست مى‏دهد. تعريفى هم داريم كه طبيعت‏گرايانه است; چرا كه دين را به آنچه مانع عملكرد آزاد استعدادهاى طبيعى انسان است، مى‏شناساند. از ديدگاه برخى از اهل نظر، دين همان اخلاق است كه تعالى و حرارت و روشنى يافته است. دينداران مى‏گويند: اعتراف به اين حقيقت كه همه جهان هستى با تمام كثرتهاى طولى و عرضى آن، تجلى موجودى برتر است كه برتر از علم و معرفت ماست، دين است (1) .
اى برتر از خيال و گمان و قياس و وهم
وز هرچه گفته‏ايم و شنيديم و ديده‏ايم
مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده‏ايم
شايد دشوارى تعريف دين به علت‏بداهت آن است. بدون شك، دين عبارت است از مجموعه‏اى از اعتقادات و بايد و نبايدها. دين هم با قلب و روح انسان سر و كار دارد و هم با اعضا و جوارح او. انسان متدين در عمق روانش اعتقاداتى دارد. اين اعتقادات، در گفتار و كردار و پندار انسان متجلى مى‏شود. هرچند ممكن است متدينين از نظر استحكام عقيده و پايبندى به بايد و نبايدهاى دينى متفاوت باشند، ولى به هر حال، همه متدينان عالم اعتقادات دينى دارند و در راه پاسخ مثبت دادن به اعتقادات خود، اعمالى را انجام مى‏دهند و به اخلاق ويژه‏اى تن مى‏دهند و اعضا و جوارح خود - اعم از زبان و ساير عضوها را در مسير آنچه دين مورد نظر، از آنها مى‏خواهد قرار مى‏دهند و مى‏كوشند كه تخلفات خود را با توبه و استغفار و اعاده و قضا و كفاره و ديه و رد مظالم و صدقات جبران كنند.
ممكن است دين را با نگاه برون‏دينى تعريف كنيم و ممكن است‏با نگاه درون‏دينى بشناسانيم. ولى بهتر است كه با نگاه درون‏دينى باشد. و گرنه جان آن است كه دين به زبان حال بگويد:
هر كسى از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من
رويكرد برون‏دينى بر محور انتظارات آدمى از دين دور مى‏زند و رويكرد درون‏دينى مى‏خواهد ببيند محتواى دين چيست؟ تا بر همين مبنا دين را تعريف كند.
ما مطمئن نيستيم كه همه آدميان از دين انتظارات صحيح و معقولى داشته باشند. بنابراين، چگونه مى‏توانيم با رويكرد برون‏دينى به ارائه تعريفى دقيق از دين، دست‏يابيم.
قرآن كريم در مورد برخى از انتظارات غلط آدميان از دين مى‏گويد:
«و قالوا ما لهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق لولا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا او يلقى اليه كنز او تكون له جنة ياكل منها..» . (2)
«و گفتند: چيست اين پيامبر را كه غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟ ! چرا به او فرشته‏اى نازل نشد تا به همراه او انذار كننده باشد يا اين كه چرا گنجى به سوى او افكنده نمى‏شود يا اين كه چرا او را باغى نيست كه از آن، بخورد؟ !» .
و نيز درباره انتظارات است كه مى‏گويد:
«و قال الذين لا يرجون لقائنا لولا انزل علينا الملائكة او نرى ربنا..» . (3)
«و كسانى كه به ديدار ما اميدوار نيستند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و چرا پروردگارمان را نمى‏بينيم؟» .
و نيز مى‏گويد:
«فلعلك تارك بعض ما يوحى اليك و ضائق به صدرك ان يقولوا لولا انزل عليه كنز او جاء معه ملك انما انت نذير و الله على كل شى‏ء وكيل‏» (4) .
شايد تو (اى پيامبر) برخى از آنچه (در مورد سب بتها) به تو وحى شده، (از بيم مشركان) ترك كنى و شايد از ترس اين كه به تو بگويند: چرا گنجى بر او نازل نشد يا چرا فرشته‏اى با او نيامد، دلتنگ شوى. (مبادا چيزى از وحى را به خاطر آنها فروگذارى يا دلتنگ شوى) چرا كه تو فقط انذار كننده‏اى و خداوند بر هر چيزى وكيل (و نگهبان) است (و اوست كه براى چيزها جلب نفع و از آنها دفع ضرر مى‏كند)».
اينها انتظارات غلط برخى از آدميان است. كسانى هم بوده و هستند كه از دين انتظارات صحيحى دارند. آنها كه مى‏خواهند خلا روانى خود را به وسيله دين پر كنند و به همين جهت است كه به هر دينى تن نمى‏دهند و اگر متوجه شدند كه از دينى انتظار آنها برآورده نمى‏شود، به تحقيق و بررسى مى‏پردازند تا دينى بجويند كه به تمام معنى، پاسخگوى نيازها و انتظارات معقول آنها باشد. به گفته شاعر:
مرا پورا ز دين ملكى است در دل
كه آن هرگز نخواهد گشت ويران
به گيتى روى زى دين كردم ايراك
مرا بى دين جهان چه بود؟ زندان
انتظار معقول شاعر اين است كه از راه دين و در عمق دل خود به ملك بى‏پايان و غير قابل زوالى برسد كه از گزند تمام حوادث روزگار مصون باشد. جهان با همه پنهاورى، بدون ديندارى زندانى مخوف و تنگ و تاريك و وحشتناك است. در چنين جهانى سعى و تكاپو و رشد و تكامل و مسابقه و استباق به سوى نيكيها و فضائل و رستگارى، غير ممكن است. هرچه انسان در اين زندان محصور دست و پا بزند، بهره‏اى جز هلاك و تباهى و بدبختى ندارد. ولى در جهان بى‏كران ديندارى درهاى رشد و تكامل به روى انسان باز و راهها هموار و اسباب و وسائل و امكانات، فراهم است و دريغ است كه مرغ خوش الحان جان اسير قفس لائيك شود يا از دينهاى باطل برايش قفسهاى پر زرق و برقى بسازند و با او همان كنند كه ماترياليسم در قفس لائيك با او كرد.
با نگاه برون‏دينى اگر انتظار شاعر را ملاك قرار دهيم، به تعريف مناسبى مى‏رسيم و اگر با نگاه آنهايى به دين بنگريم كه انتظار داشتند نبوت دينى از آن فرشتگان يا به دسيارى آنها باشد و پيامبر نخورد و ننوشد و همسر نگيرد و در بازار راه نرود و بر او گنج نازل شود و صاحب باغ و بستان باشد و به هنگام انذار، فرشته‏اى او را بدرقه كند يا پيش قراولش باشد و پروردگارشان را با همين چشمها همچون ماه شب چهارده در آسمان يا ماهرويى در زمين تماشا كنند، قطعا در تعريف خود از دين، گرفتار گمراهى شده‏ايم.
با نگاه درون‏دينى متوجه مى‏شويم كه محتواى دين، اعتقاد است و عمل. هرچند ميان اديان در اين كه چه اعتقادى حق و چه اعتقادى باطل است، وحدت نظر نيست و به همين لحاظ است كه اديان موجود به حق و باطل تقسيم مى‏شوند و چنين نيست كه همه اديان، حق باشند، آنگونه كه پلوراليسم مى‏گويد يا همه اديان، باطل باشند آنگونه كه صاحبان انديشه لائيك مى‏پندارند.
اين كه فكر كنيم كه صراط مستقيم به عدد اديان موجود، تعدد و تكثر دارد و انسانها به هر دينى بگروند، در صراط مستقيم گام نهاده‏اند، به ورطه‏اى هولناك گرفتار شده‏ايم. ممكن است‏با رويكرد برون‏دينى زمينه‏اى براى تاييد و تصديق چنين پندارى پيدا شود، ولى هنگامى كه با رويكرد درون‏دينى به بعضى از اديان - مخصوصا اسلام بنگريم، اين زمينه از بين مى‏رود و چاره‏اى نداريم جز اين كه صراط مستقيم را منحصر در يك دين بدانيم. راه‏ها و صراطهاى ديگر مستقيم نيستند. كمترين و كوتاه‏ترين فاصله ميان دو نقطه، خط مستقيم است، ولى هرچه بر طول خطوط فاصله افزوده شود، خط فاصله، از راست‏بودن و مستقيم بودن، دورتر و به كج و معوج بودن نزديك‏تر مى‏شود. به همين جهت است كه قرآن - به عنوان سند زنده دين اسلام - مى‏گويد:
«و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله..» . (5)
«اين است راه من كه مستقيم است. پس از آن، پيروى كنيد و راههاى ديگر را پيروى نكنيد كه از راه خدا (و از دينى كه براى شما پسنديده و شما را به آن، سفارش كرده) پراكنده و دور مى‏شويد» .
واژه «هذا» اشاره به نزديك است. مشاراليه يا دين اسلام است‏يا محتواى دين اسلام (6) كه در دو آيه قبل ذكر شده و بدين قرار است:
1- توحيد; 2- نيكى به پدر و مادر; 3- نكشتن اولاد; 4- دور ماندن از فاحشه‏ها و زشتيها; 5- نزديك نشدن به مال يتيم، مگر در صورتى كه به بهترين وجه باشد; 6- وفا كردن به مقتضاى پيمانه و ترازو و تمام دادن حق مشترى; 7- سخن گفتن به عدالت; 8- وفاى به عهد و پيمان الهى.
درست است كه اينها همه محتواى اعتقادى و عملى اسلام نيست. ولى مهمترين اركان اعتقادى و عملى اسلام بيان شده و بنابراين، اگر كميت‏يك دين، نسبت‏به همه يا بعض اين امور، لنگ باشد، صراط مستقيم نيست و بايد مهر بطلان بر پيشانيش زده شود. هرچند ممكن است از بعض جهات، حق باشد ولى تنها دينى كه حق مطلق است، صراط مستقيم است و اديانى كه حق مطلق نيستند، نمى‏توانند صراط مستقيم باشند.
اگر كسى فكر كند كه دين يهود يا مسيحيت، حق يا صراط مستقيم است، به اشتباه رفته، چرا كه قرآن، پيروان اين دينها را كافر خوانده. اگر اين دو دين، باطل و پيروان اين دو دين، كافر باشند، اديان ديگر و پيروان آنها به طريق اولى، باطل و كافرند.
قرآن كريم مى‏فرمايد:
«قاتلوا الذين لا يؤمنون بالله و لا باليوم الآخر و لا يحرمون ما حرم الله و رسوله و لا يدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب..» . (7)
«بجنگيد با آنهايى كه به خدا و روز رستاخيز ايمان ندارند و حرام خدا و پيامبر را حرام نمى‏شمارند و به دين حق نمى‏گروند، يعنى اهل كتاب‏» .
البته مقصود اين نيست كه مسلمانان همواره با اهل كتاب در جنگ باشند، بلكه اگر توطئه‏اى عليه اسلام و مسلمين نداشته باشند، مانعى نيست كه با آنها با صلح و مسالمت زندگى كنند.
قرآن مى‏فرمايد:
«ان الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين فى نار جهنم..» . (8)
«كافران، يعنى اهل كتاب و مشركان در آتش جهنمند» .
از نظر قرآن، پيروان كنونى اين اديان، مسلم نيستند و بنابراين، خود اين اديان نيز حق و صراط مستقيم به حساب نمى‏آيند.

علم دين

اكنون كه دين را شناختيم، مى‏توانيم علم دين را هم بشناسيم. همه بايد در حد نيازى كه به لحاظ اعتقادى و عملى دارند، عالم به دين باشند. جاهل مطلق نسبت‏به دين، هرگز نمى‏تواند ديندار باشد. انسان به همان اندازه كه عالم به دين است، مى‏تواند ديندار باشد. نمى‏گويم: علم و اعتقاد يكى است. بلكه مى‏گويم: علم، مقدمه اعتقاد و عمل است. بدون علم، اعتقاد و عمل، ممكن نيست. ولى ممكن است علم باشد، و اعتقاد و عمل نباشد. بسيارند كسانى كه به مضرات مواد مخدر، علم دارند، ولى در اعتقاد و عمل، به آنچه مى‏دانند، پايبند نيستند. بسيارند كسانى كه مى‏دانند دروغ و غيبت و تهمت، قبيح است، ولى به لحاظ اعتقادى و عملى، به آن پايبند نيستند. شيطان رجيم كسى بود كه خدا را به يگانگى و عظمت مى‏شناخت، ولى اعتقادى نداشت و در عمل، عصيت‏خدا كرد و فرمانش را زير پا نهاد و براى ابد مطرود شد، با آن كه در مرتبه فرشتگان قرار گرفته بود.
بنابراين، علم بدون اعتقاد و عمل، ممكن است. ولى اعتقاد و عمل، بدون علم، ممكن نيست. بسيار بوده‏اند عالمان دينى متخلف و عاصى و ملحد و منحرف. ولى عالمان دينى مخلص و متعهد و خدمتگزار، همواره اكثريت داشته و دارند.
علم دين، اعم است از علم تقليدى و علم تحقيقى. لازم نيست كه همه مردم در مورد دستورات عملى دين، محقق و مجتهد باشند. مانعى نيست كه محتاط يا مقلد باشند. اما در مورد اعتقادات، در حدى كه انسان به يقين برسد، تحقيق لازم است و احتياط يا تقليد روا نيست. هرچند ممكن است گفته شود: آنچه لازم است تصديق و عقد قلبى است. اعم از اين كه اين تصديق و عقد قلبى از راه تحقيق و تفكر حاصل شده باشد، يا از راه‏هاى ديگر. وانگهى اگر دين - مخصوصا دين اسلام - ساختارى فطرى دارد و اگر اين دين مبين ريشه در اعماق فطرت و دل و جان انسان دارد، چه لزومى دارد كه شخص مسلمان بتواند معتقدات قلبى خود را در قالب استدلالات علمى و كلامى بريزد و به الفاظ و عبارات بيان كند؟ !
البته منظور ما در اينجا از علم يا عالم دين، دين‏شناسى و دين‏شناس است. يعنى كسى كه در اصول و فروع دين، صاحب نظر باشد.

پى‏نوشت‏ها:

1) نگاه كنيد به مقدمه كتاب فلسفه دين، اثر جان هيگ.
2) فرقان: 7 و 8.
3) فرقان: 21.
4) هود: 12.
5) انعام: 153.
6) طبرسى در تفسير آيه مزبور، هر دو قول را ذكر كرده است. (مجمع‏البيان، ج‏3، و 4، ص 384) .
7) توبه: 30.
8) بينة: 6.

مقالات مشابه

تبیین دیدگاه علم دینی آیت‌الله جوادی آملی

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهسیدحمید جزائری, عبدالباسط سعدالل

الإسلام سبق العلم

نام نشریهالعرفان

نام نویسندهمحمدعلی الزعبی

دست نياز به سوى قرآن و روايات

نام نویسندهمصطفی کریمی

قرآن كتابي عالمانه

نام نویسندهسیامک ظریفی

دين و معرفت علم

نام نشریهمكتب اسلام

نام نویسندهاحمد بهشتی

سازگارى و همسويى علم و دين

نام نشریهكلام اسلامی

نام نویسندهعباس شیخ شعاعی

رابطه علم و دين

نام نشریهكلام اسلامی

نام نویسندهمحمد ایزدی, آموزگار

هويت علم دينى

نام نشریهفصلنامه حوزه و دانشگاه

نام نویسندهخسرو باقری